مجموعه مطالب تربیت توحیدی ترنم

سلام من خلاصه ای از آموزه های تربیت توحیدی را برایتان بازگو میکنم

مجموعه مطالب تربیت توحیدی ترنم

سلام من خلاصه ای از آموزه های تربیت توحیدی را برایتان بازگو میکنم

  • ۰
  • ۰

خستگی فکر

به نام خدا 

سلام 

بعضی وقتا دیدید وقتی جسم از کار سخت و فشرده تمام عضلاتش منقبض می‌شود و فرداش به سختی از رختخواب بلند می‌شود؟

دیروز خانوادگی رفته بودیم تمیزکاری منزل مامان و بابا چون آخر هفته آینده ان شاء الله اسباب کشی دارند به منزل جدیدشون... همگی به کار بودیم و امروز صبح از شدت کمردرد نمی‌توانستم از جایم بلند بشوم کمی که نه خیلی غلتیدم ولی بالاخره با به یادآوردن جمله ی استاد که گفتند انضباط فردی میگه کاری رو تو زمانی که باید انجامش بدی، انجام بده چه بخوای چه نخوای، از جایم بلند شدم و کمی کارهامو انجام دادم، پیش خودم نگفتم حال و حوصله ی هیچ کاری رو ندارم که ناشکری محسوب نشه ولی نرمک و آهسته تکالیف را انجام دادم و عصر مامانم اومدن اینجا و یه دوساعتی پیششون نشستم گوشیشو براش تنظیم کردم و چندتا برنامه براش ارسال کردم و رفتند و تاالان بقیه کارهامو انجام دادم ولی الان به کلی مغزم کار نمیکنه خیلی خسته هستم و فردا هم کلاس دارم باید زود بخوابم

الان که دارم روی شکرگزاری کار میکنم بهتر متوجه شدم که اتفاقا هرموقع خسته ایم نباید بگیم امروز حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم باید بگیم خداراشکر امروز روز خوبیه و خدا بهم فرصت نفس کشیدن داده... 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

بخل ورزیدن

به نام خدا 

سلام 

امروز داشتم غذا می پختم تو حینی که منتظر بودم آب برنجم جوش بیاد قرآن را باز کردم که نیم حزب بخونم، داشتم سوره نساء را میخوندم تو آیه 37 خدا فرموده بود از کسانی که بخل می ورزند و مردم را به بخل وامی‌دارند، و آنچه را خداوند ازفضل خویش بدانها ارزانی داشته پوشیده می دارند و خداوند فرموده برای این کافران عذابی خوار کننده آماده کرده ایم. یادم افتاد به کسانیکه توی زندگیشون هی میگن نداریم نداریم و آه و ناله و فغان سر می‌دهند. اینها تمام ناشکری و ناسپاسی است و بخاطر این است که این اغگفراد روحیه ی شکرگزاری ندارند و همیشه توی زندگیشون می‌گردن می‌گردن یه نقطه سیاه یا یه لکه ای کثیفیی  چیزی پیدا کنند هی زوم کنند روش و مثل کسیکه مثلا برداشته خونشو برای اومدن مهمانها تمیز و پاکیزه کرده بعد طرف میاد میگه وااای گریز آنتن پشت تلویزیونتون رو خاک گرفته... فکر کنییید، خب بابا اینا همه اشکاله مال نداشتن روحیه ی شکرگزاریه که مثل مگسی میمونه که توی دشت میگرده میگرده تا یه فضله پیدا کنه بشینه روش اما زنبور رو دیدی توی صحراهم میگرده تا یه گل کوچیک پیدا کنه و بشینه روش... 

بیایید قدر شناس باشیم 

در پیج اینستاگرام مفصل هر روز توضیح میدم 

موفق باشید 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

خدایا شکرت

به نام خدا 

سلام 

امروز صبح که از خواب بیدار شدم پسرم امتحان ساختمان داده داشت، پسرم دانشجو است، سریع صبحانشو آماده کردم و خورد و رفت برای امتحانش، خودم و همسرم هم صبحانه خوردیم و رفتیم کمک پدرومادرم که میخواستن به منزل جدیدشون اسباب کشی کنند، البته نه اسباب کشی کامل فقط بخاطر اینکه مادرم میگفت امروز روز خوبیه و میخوام تو یه روز خوب آینه قرآن ببرم و کمی از اسبابهایی که تو کارتونهای کوچک بسته آنها را ببریم، 

رفتیم خونه مامان کم از اسبابها را داخل ماشین بابا و یه مقدارش رو توی ماشین همسرم و مقداری دیگر را داخل ماشین خودم گذاشتیم و به اتفاق به منزل جدیدشون بردیم و تا ظهر آنجا بودیم پدرم قبلا یه خونه ی خیییلی بزرگ داشت، وقتی برادرم تو کارش ورشکست شد بخاطر بدهی های برادرم مجبور شد منزلش را بفروشد ولی خداراشکر با توجه به اینکه با بیماری سختی هم دست و پنجه نرم می‌کرد و در حال مبارزه با بیماری سرطان بود، ولی همچنان دور و بر کارگرها هم تاب می‌خورد و حواسش به کارای ساخت خانه بود، تااینکه خداراشکر کارها به اتمام رسید و اقشار کارگران ازخانه بیرون رفتند و ما امروز به یمن خوشی و سلامتی آینه و قرآن و چند شاخه گندم را همراه با مقداری اسباب به منزلشون بردیم، خلاصه ظهر بود که آمدیم خانه و سریع کارهای ناهار را انجام دادم و غذارا آماده کردم و خوردیم و سریع با دخترم آماده شدیم و رفتیم اصفهان برای خرید کتاب، اشتباهی ایستگاه امام حسین را پیاده شدیم و تا آمادگاه کلی پیاده روی کردیم بین راه یک نمایشگاه کتاب دیدم که کتابهاش پنجاه درصد تخفیف داشت خوشحال شدم وقتی اسم کتاب‌هایی را که میخواستم، پرسیدم خداراشکر داشت یکی از نویسنده هاشو داشت ومن دوتا کتاب خریدم که نصف قیمت درآمد، پیش خودم گفتم نه انگار ایستگاه را اشتباهی پیاده نشدیم خدا اینطوری خواست که مااینجا پیاده بشیم که من این نمایشگاه رو ببینم و حداقل دوتااز کتابام نصف قیمت دربیاد، خدایا شکرت که هستی. چون این نمایشگاه قبل از رسیدن به آمادگاه بوداز طرف میدان امام حسین، خلاصه بعداز خرید کتاب‌های مورد نظر دخترم گفت منم خرید دارم و خلاصه تا اومدیم خریامون کامل بشن ساعت 11 شب رسیدیم خونه حالا از یه طرف خوشحالم بابت خوشحالی دخترم که خریدش مورد پسند وعلاقش بود و ازاینکه کلی ابراز خوشحالی کرد، خوشحالم، کلا با شادی بچه هام شاااد شادم. اما از طرف دیگر امروز نتوانستم وبلاگم را به روز کنم و توش مطلب بذارم و الان تازه دارم مطلب میذارم که روز امروزم بوده. خلاصه اینکه عذر تقصیر نیست بلکه بعضی روزها پیش میاد 

امیدوارم که همیشه دلتون شاد شاد شاد باشد

الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

تصمیم

به نام خدا 

سلام 

امروز تصمیم داشتم با دخترم بریم آمادگاه برای خرید کتاب های مورد نظر همه کارهامو از صبح انجام دادم که بعدازظهر کاری نداشته باشم و راحت و عاری از دغدغه و فارغ از کارهای خانه بتونیم بریم و برگردیم 

ظهر که شد مامانم تماس گرفتند که عصر برو کارگاه خیاطی لباسامو از کارگاه تحویل بگیر و برام بیار بعدم  بیا که  یک قالیچه دارم میخوام از طرف مجتبی همون برادر مرحومم که دو سال پیش به رحمت خدا رفتند، هدیه کنم به مسجد بیا اسمشو درست کن بزن روی قالیچه و منو ببر تا مسجد 

میگفت میخوام حتما تو این شبهای عید هدیه کنم، منم دیگه به مامانم نگفتم که عصر قراره برم اصفهان، گفتم باشه میام. بعد دخترم گفت پس چی شد تصمیمت عوض شد گفتم نه مامان تصمیمم عوض نشد ولی امروز کار عزیز رو انجام میدم فردا میریم اصفهان. که هم کار عزیز عقب نیفته چون اسباب کشی هم دارد هم ناراحت نشود. ما هم ان شاء الله فردا میریم اصفهان برای خرید، گفت باشه و  قبول کرد

دخترم خداراشکر درکش بالاس... خدارا بابت همه چی شکر 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

به نام خدا 

سلام 

چرا آدمهایی از جنس رسوب بیشتر وقتا فکر می‌کنند که حق دارند بدون اجازه حق دیگران را با دیگران تقسیم کنند؟ 

چرا فکر می‌کنند که کارشناسند؟ چرا فکر می‌کنند که همه چی سرشون می‌شود و عالم دهرند؟ چرا فکر می‌کنند که وکیلن؟ چرا فکر می کنند قاضی آن؟ و چرا فکر می‌کنند که بجای خدا می‌توانند تصمیم بگیرند؟ 

پشتشان به چی محکم است؟ اعتمادشون به چیه؟ گفتم به چی؟ نگفتم به کی؟ چون مسلما اگر اعتمادشون بخدا بود بجای خدا تصمیم نمی‌گرفتند. پس اعتمادشون به چیه؟ به نعمتهایی که خدا بهشون داده؟ 

معمولا اینگونه افراد افرادی هستند که همه چیز رو از خود میدونن برای همین فکر می‌کنند که قادرند نان محبت، نان توجه و نان اهمیت خانواده را باجاها و کسان دیگر تقسیم کنند. و حتی برای زندگی دیگران تصمیم اتخاذ کنند ، یعنی عاقبت کار را نمی دانند.... 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

سلامتی پدرم

به نام خدا 

سلام 

چند ماه پیش پدرم عمل جراحی روده انجام دادن بخاطر توده ای که داشتند، واین چند ماهه مشغول شیمی درمانی و کارهای دیگر درمان بودند تا مرحله آخر که هفته گذشته دکترش گفتند مجددا باید کولونوسکوپی و نمونه برداری کنید تا ببینند اگر دیگه همه چیز خوبه و دیگه مشکل رفع شده کیسه ای که بعنوان کار روده به پدرم  نصب کردند، بردارند. خلاصه دست به دعا برداشتیم و از ائمه و شهدا خدا و پیغمبر خواستیم و حاجت طلبیدیم، تا امروز صبح که مامانم تماس گرفتند و گفتند جواب نمونه برداری رو گرفتیم بیا ارسال کن تو واتساپ برای آقای دکتر که جوابشو بهمون بدهند بااینکه فردا هم نوبت دکتر داشتند ولی اینقدر دوست داشتیم که هرچه زودتر خبر خوب شدن بابا را بشنویم دکتر جواب را دیدند و گفتند جوابش خوبه و فقط باید بالن و استنت بزنند کلییی خدارا شکر کردیم و خوشحال شدیم و امروز عصر بر سر مزار شهدا رفتم و آنجا ازشون تشکر کردم و حالا هم میخوام دعای توسل بخونم برای سپاسگزاری از خدا

خدایا ممنونتم خدا خیییلی درحق پدر ومادرم رحم کرد و لطفش را در حق هممون تمام کرد اصلا یک درصد هم نمیتونستم فکر کنم که خدا به بابام کمک نکنه خدا خیییلی بهمون لطف و مرحمت دارد 

بازم خدای بزرگم پاک و من هی تو یک دنیا شکرگزارتیم  

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

سنسورهای قلب ما

به نام خدا 

سلام 

دیدید پله های برقی رو تا وقتی کسی مقابلش نایستد حرکت نمی کند یا حرکت فوق‌العاده کندی دارند؟

بخاطر اینکه میزان برق مصرفی کاهش پیدا کند سنسورهایی در ساختمان این پله های برقی نصب کردن که هوشمند است و با هوشمند بودنشان آمدن مسافر را حس می کنند و به موتور دستور میدن که شروع به حرکت کند حالا مکانی که در ساختمان پله برای نصب این سنسورها درنظر گرفتند که خودش یکی از پارامترهای مهمه و انتخاب سنسورها خود  مهمتر از پارامتر قبلی... 

خیلی برام جالب بود تاحالا بهش دقت نکرده بودم اینمورد را، ببینید تا می ایستیم مقابل پله های برقی این سنسورهای هوشمند تشخیص داده و در آن واحد موتور این قابلیت را دارد که پله ی عظیم الجثه را به حرکت درآورد. پیش خودم فکرمیکردم که چه جالب‌ تو روز امروزددیگه همه چی آبدیت شده، دیگه وقتشه که ما انسانها هم مغز و قلبمون رو آبدیت کنیم و سنسورهامونو هوشمند کنیم ماباید  سنسورها رو تو قلبمان نصب کنیم تا قلبمون پمپاژ کند و خون را به تمام سلول‌های مغزی برساند و موتور مغز به جسم دستور بده که حرکت متعالی داشته باشد حالا این سنسورهای قلب ما که همان چشم و گوش برزخی محسوب می شوند باید اینقدر قدرت داشته باشند که هرلحظه وجود امام زمان را حس کنند و این موتور انسان به حرکت دربیاد، که قدرتش را می‌تواند ازطریق شکرگزاری بدست آورد

چون آیه داریم که خداوند در آیه 7 سوره ابراهیم می‌فرماید : لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید  اگر واقعا سپاسگزاری کنید نعمت شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید قطعا عذاب من سخت خواهد بود که در اینجا منظور از نعمت فقط نعمت نیست برید تو تفاسیر ببینید خداوند گفته درازای هرشکرگزاری من نعمت و قدرت و حتی درکتون را زیاد میکنم 

پس هر قدر که شکرگزاری کنیم میزان قدرت سنسورهای قلبمون بیشتر میشه و هر لحظه وجود امام زمان را حس کنیم و ازبین گزینه ها کارهای شایسته راانتخاب کنیم 

یا حق 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

رعایت بهداشت

به نام خدا 

سلام 

تک تک اعضای خانواده یک جامعه ی کوچک را تشکیل می دهند، پدر حکم رهبر جامعه را دارد و مادر حکم رئیس جمهور را دارد. مگه وقتی رهبر معظم انقلاب یا رئیس جمهور صحبتی می کنند مردم جامعه آنرا نقض می کنند؟ خیر اینطور نیست، بلکه از تمام مسؤلین گرفته تا کسانیکه مسؤلیتهای خرد دارند، همه و همه در صدد انجام و رعایت آن برمی آیند.  ای کاش این مسئله را بچه هایی که تازه هنوز نوجوانند هم درک می کردند. که در جامعه ی کوچک خانواده این وظیفه تک تک اعضای خانواده هست که تمام مسائل و پروتکل های بهداشتی را رعایت کنند. بویژه وقتی از بیرون می آیند. من خودم به محض اینکه از بیرون میرسم خونه حتی وقتایی که میرم خونه مامانم که دو تا کوچه بیشتر فاصلمون نیست، وقتی میرسم خونه حسابی شستشو و ضد عفونی را انجام می دهم. همسر و پسرم هم همینطور ولی فقط دخترم رعایت نمی کنه، البته شستشو و... را انجام می دهد ولی نه همونموقع که ازبیرون می‌رسد. 

فقط از خداوند متعال می خواهم که پشت و پناه بچه هام باشه و آنها رااز خطر ویروس کرونا و هرگونه ویروس و میکروب و بیماریی دور کنه و محفوظشون بداره 

ان شاءالله که خداوند مراقب همه ی کودکان و نوجوانان و جوانان ن باشه سلامتشون بدارد. 

الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

قانون

به نام خدا 

سلام 

هر کاری سیستم و قانون خودش رو دارد که اگر روی قانونش پیش نرفتیم همه چی مختل می‌شود و به هم می ریزد. یه دستگاه مخلوط کن خریدیم که بلد نبودم باهاش کار کنم دو مدل در دارد در واقع سه تا منبع دارد که دوتا در روش بسته می‌شود منبع اصلیشو که مخصوص مواد رنده ای و همزن است را گذاشتم تیغشو عوض کردم و رندشو بستمو میخواستم مواد کتلت را توش رنده کنم بعد درش رو هر کار می‌کردم جا نمی‌رفت، یعنی اگر میخواستم به زور ببندمش حتما می شکست، دو سه بار تلاش کردم و دوباره اشتباه میشد کنجکاو شده بودم بدجور از اونطرف هم وقتم داشت می‌گذشت و هنوز ناهار درست نکرده بودم، اما بازم تلاش کردم تا ببینم اشتباه کارم کجا بوده، یه بار دیگه که بادقت امتحان کردم، متوجه شدم که دارم درب آبمیوه گیریشو روی منبع خرد کردن و رندش می بندم برای همی جا نمی‌رفت، کلییی به خودم خندیدم اما بجاش یه درس هم گرفتم چه خوبه که وقتی تو مسیرهای زندگیمون راهو اشتباه میریم بدونیم که تا یه جایی اگه ادامه دادیم ممکنه بشکنیم اونم جوری که نشه بندش زد، پس بلافاصله از دو برگردون استفاده کنیم برگردیم قبل از اینکه وقتمون تمام بشه و قبل از اینکه از پشیمانی انگشتمو را گاز بگیریم و خون جاری شود، ببینیم کجای مسیر را اشتباه رفتیم همونموقع اصلاحش کنیم اجازه ندیم خطاهامون اونقدر زیاد بشن که بشن یه دفترچه تا در حد یکی دو برگه اقدام کنیم، یه مورد دیگه که پی بردم این بود که این دستگاه کوچک چه سیستم و قانونی براش تعبیه شده، که اگه روی اصل قانونش پیش نرویم کل سیستم مختل میشه حالا بنظرتون  خدا که ما انسانها را خلق کرده هیچ قانونی برامون تعبیه نکرده؟ بله کرده فقط کافیه که به اصل قانون مراجعه کنیم تا همه چیو برامون بگه وقتی به قانون مراجع کردیم متوجه میشیم که خدا چندین قانون برای خوشیختی ما انسانها تعبیه کرده که اگه رعایتشون کنیم به خوشبختی می‌رسیم.... به امید خوشبختی روزافزون شما دوستان

و من الله توفیق

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا 

سلام 

از مادران امروزی کی میتونه مثل مادرای قدیم مادری کنه؟ هر کس بگه من، غلو کرده، خود من اعتراف می کنم که نمی تونم مثل مادر خودم برای حتی سر کار رفتن فرزندم که خانواده تشکیل داده حرص بخورم و غذاشو آماده کنم، پیش خودم میگم خانمش براش آماده می کنه دیگه... و یه جورایی خیال خودمو راحت میکنم 

اما الان مادرم بنده خدا با وجود اینکه پدرم مریض احوال است و هر دو روز یکبار از بیمارستان به داروخانه و از داروخانه به مرکز شیمی درمانی، یه پاشون اونجاست یه پاشون پیش دکتر است، باز هم حواسش به غذای برادرم که سر کار می‌رود، هست حتی اگه دکتر هم رفته باشند اینقدر توی خودش حرص می‌خورد که سریع برسن خونه و بتونه غذای برادرم را آماده کند یا یه موقع هایی از شب قبل که بدونه صبحش که میرن ممکنه کارشون طول بکشه، از شب قبل غذاشون رو آماده میکنه و میره که ظهر بموقع غذاشونو ببنده تا برادرم بیاد ببره و واقعا یه وقتایی مامانمو که می بینم یاد سربازهای میوفتم که بی جیره و مواجب برای رضای خدا خدمت می کردند. مادرم نیز بی منت خدمت می‌کند چون میدونه خدمت به خلق خدا چه فرزندش باشد چه همسر و چه غریبه از والاترین خدمات است که خدا بهش نظر می اندازد فقط همیشه یادش میره که بگه من خدمت می کنم قربة الی الله و نکته ای که برای خودم خیییلی حائز اهمیت است اینه که همیشه مادرم تمام کارهاش به نظم و دقیق و بموقع انجام می گیرد ولی فوق العاده صدمه می خورد چون وضعیت پاش خیلی مناسب انجام اینهمه کار نیست اما همچنان دنبال کارها می دود و وقتی کارهاش انجام می‌شود و بدنش به استراحت می افتد تازه درد پا به سراغش می آید. من دوست دارم که نظم و دقیق بودن را از مادرم یاد بگیرم ولی تااین حد فکر میکنم مادرم زیاد به خودش صدمه می زند چون آیه قرآن داریم دقیق یادم نیست آدرس آیه را ولی خداوند می‌فرماید : لا یکلف الله الا وسعها یعنی خداوند هرکسی را به اندازه ی وسعش تکلیف کرده و هیچوقت خدا خارج از وسع آدما ازشون تکلیف نمیخواد 

ان شاءالله که همه ما بتونیم در حد تکلیفی که خداوند ازمون خواسته انجام بدیم تا ان شاء الله مورد رضایت خداوند قرار بگیریم و ان شاءالله که خداوند سایه ی  پدر و مادر را از سرمون کم نکنند و ان شاءالله که همیشه سالم و تندرست باشند...  الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی