مجموعه مطالب تربیت توحیدی ترنم

سلام من خلاصه ای از آموزه های تربیت توحیدی را برایتان بازگو میکنم

مجموعه مطالب تربیت توحیدی ترنم

سلام من خلاصه ای از آموزه های تربیت توحیدی را برایتان بازگو میکنم

۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

صبر

به نام خدا 

سلام 

نمیدونم چرا بعضی وقتا احساس میکنم خیلی نیازدارم باخدا حرف بزنم بعضی وقتا بعداز نمازام یا حین خوندن دعای توسل باخدا حرف میزنم نمیدونم چی شد که الان تو روز نوشته ای که میخوام برای وبلاگم بنویسم  دلم میخواد حرفامو باخدا بزنم، همیشه از خدا خواستم که صبر زیاد بهم عنایت کنه و نور توحیدیش رو بیشتر و بیشتر به قلبم بتابونه. خدای مهربون خیلی هوامو داره ولی بازم ازش میخوام که کمکم کنه تا صبورتر بشم. چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام در محجة البیضاء میفرماید : ایمان بر 4 پایه و ستون استوار است که یقین و صبر و جهاد و عدل است و باز امام بزرگوار در نهج البلاغه در مورد صبر می‌فرماید برای تمام نعمت‌ها کلید و قفلی مقرر شده پس کلید آن صبر و قفل آن تنبلی است. و باز امام بزرگوار در بحارالأنوار می‌فرماید صبر کلید رسیدن است و کامیابی سرانجام کسی است که شکیبایی می ورزد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بحارالانوار می‌فرماید نشانه های انسان صبور سه چیزاست. 1_ کسل و خسته نمی‌شود. 2_ بی قراری نمی کند 3_ از پروردگارش شکایت نمی کند. چون وقتی کسل شود حقوق را ضایع و تباه خواهد کرد. و هنگامی که بی قراری کند، سپاسگزاری نمی کند. و وقتی از پروردگارش شکایت کند گناه خواهد کرد. 

الهی تورا به عزتت قسم هیچگاه نگذار کسل و خسته و بیقرار شویم و هیچگاه گله و شکایت به زبانمان نران. و مارا هیچوقت حتی به اندازه ی طرفة العینی مارا به حال خودمان واگذار... 

الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

ادامه مصاحبه

به نام خدا 

سلام 

امروز عصر بخاطر موردی که پیش آمد بخاطر آن مورد ناراحت شدم و حرص خوردم همسرم مریض و بدحال بود و متوجه ناراحتی ام نشد  بعدش رفتم تا خانه مادرم و شب که اومدم خونه خیلی به مورد عصر فکر کردم و پیش خودم گفتم کاش خدا کوه صبر بهم عنایت می‌کرد، هرچند همه بهم میگن تو خیلی صبوری ولی بازم فکر میکنم اون صبری که باعث بشه درست فکر کنم و درست عمل کنم را هنوز ندارم و باید بیشتر روی خودم کار کنم... یادم افتاد به صحبت آقای دکتر که ازشون پرسیدم از چه چیزی توی زندگیتون بیشتر از هر چیز دیگه ای ازش ترس دارید؟ 

گفتند از تنها چیزی که میترسم اینه که خدا یه روزی ما رو رها کنه که این بدترین بدبختیه که دچار آدم بشه و من فقط ازاین میترسم. آیه قرآن داریم که خداوند در آیه 19 سوره حشر می‌فرماید : ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنسهم أنفسهم اولئک هم الفسقون، و چون کسانی میباشید که خدا را فراموش کردند  و او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان نافرمانانند. اینجا در اصل خدا فلانی را فراموش کرده یا به حال خود واگذاشته. 

پس از اون دسته آدمهایی نباشیم که با مرتکب شدن به گناهی مستوجب این سنت بشیم. این سنت اسمش سنت استدراج هست. که توضیح داره و شاید از حوصله مخاطب بدور باشه و خلاصه از هدایت و خیلی از امکاناتی که خداوند به بنده هاش افاضه میکنه، محروم بشیم. در واقع انسان گاهی با انتخاب نادرست و غلط خود کارهایی انجام میده که زمینه را فراهم میکنه که دیگه اسباب و علل در آفرینش مطابق خواست و میل او پیش نرود. و امدادهای غیبی شامل حال او نمی‌شود. چون این امدادهای شامل حال بنده مطیع و نیکو می‌شود بنده ای که به دستورات خدا عمل کند. 

پس خدایا ازتو می خواهم که هیچوقت مرا با عدل خود نسنجی و با من مهربان باشی. 

الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا 

سلام 

امروز تا از کلاس رسیدم خونه ساعت 2:20 دقیقه بعد از ظهر شد. سریع کارامو انجام دادم و غذا خوردم و دوباره رفتم اصفهان که برم دفتر آقای دکتر ایشون روانشناسن و دفتر مشاوره دارند. من بخاطر اینکه ایشون را یک فرد موفق می دونستم ازشون وقت گرفتم و رفتم خدمتشون و ایشون با حوصله تمام به تمام سوالاتم پاسخ دادند و چیزی که برام جالب بود اینکه بعضی از خصوصیات ایشون را که خودم هم نمیدونم به چه دلیل ولی حدس میزدم، مثلا وقتی گفتند من از بچگی تو کلاس قرآن بزرگ شدم و با قرآن مأنوس بودم خیلی برام عجیب نبود چون از شخصیت ایشون کاملا اینمورد محسوس بود. و مورد دیگه ای که برام خییلی جالب بود اینکه ایشون به کشاورزی خیییلی علاقمند بودن و می‌گفتند که گرچه باغچه خونشون خیلی کوچیکه ولی سیصد گلدون را که خودشون گلهاشو کاشتند و قلمه زدند دارن نگهداری می کنند و آب بهشون میدن و مراقبت می‌کنند و یه مورد دیگه اینکه ایشون مراقبت گل و گلدونه و باغچه را به وقت طلوعین انجام میدن همون موقعی که خدا  رزق از آسمون برای بنده هاش می‌فرسته، ایشون رزق هرروز خودش و خانوادش تو موقع طلوعین از خدا میگیره و ایشون وسعت دید دارند و نوع نگرش قشنگی نسبت به همه ی آدما دارند درحالیکه می‌گفتند همه آدما خوبن هیچ آدم بد نداریم فقط من بدم چون خیلی در پیشگاه خدا لوسم 

ایشون اولین مدرک لیسانس را که گرفتند می‌گفتند که به خواست پدرم رفتم رشته ریاضی و مهندسی کامپیوتر خوندم بعداز اینکه لیسانس گرفتن دیدن علاقه ندارن رفتند جغرافیای سیاسی ولی نمی‌گفت که بخاطر خواست پدرم وقتم هدر رفت و بیخودی مهندسی خوندم می گفتند تازه تجربه کسب کردم و اصلا وقتم هدر نرفته اینها از دید مثبت ایشون بود... ولی الحق که زندگی جالبی دارند و بنظرم یکی از پارامترهایی که در زندگی آقای دکتر تأثیر گذار بوده که موفقیت کسب کردند نوع نگاه جالبشون به زندگی و آدما بوده و اینکه هیچوقت از دست کسی عصبانی نمیشن و می گفتند که همیشه کف پای مادرم رو بوسیدم بجز مواقعی که بیرون بودن و دست پدرشون را نیز همیشه بوسیدند و می‌گفتند میدونم که قطعا دعای خیر پدرومادرم همیشه بدرقه ی راهم هست 

خداراشکر بخاطر وجود یه همچین آدمهایی 

ان شاءالله همه ی پسر و دخترهای جوان این دید مثبت و این دقت نظر روی زندگی با قرآن و ایمان و این نوع نگاهشون را به زندگی و مسائل و آدما یاد بگیرن 

ان شاءالله 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

خستگی فکر

به نام خدا 

سلام 

بعضی وقتا دیدید وقتی جسم از کار سخت و فشرده تمام عضلاتش منقبض می‌شود و فرداش به سختی از رختخواب بلند می‌شود؟

دیروز خانوادگی رفته بودیم تمیزکاری منزل مامان و بابا چون آخر هفته آینده ان شاء الله اسباب کشی دارند به منزل جدیدشون... همگی به کار بودیم و امروز صبح از شدت کمردرد نمی‌توانستم از جایم بلند بشوم کمی که نه خیلی غلتیدم ولی بالاخره با به یادآوردن جمله ی استاد که گفتند انضباط فردی میگه کاری رو تو زمانی که باید انجامش بدی، انجام بده چه بخوای چه نخوای، از جایم بلند شدم و کمی کارهامو انجام دادم، پیش خودم نگفتم حال و حوصله ی هیچ کاری رو ندارم که ناشکری محسوب نشه ولی نرمک و آهسته تکالیف را انجام دادم و عصر مامانم اومدن اینجا و یه دوساعتی پیششون نشستم گوشیشو براش تنظیم کردم و چندتا برنامه براش ارسال کردم و رفتند و تاالان بقیه کارهامو انجام دادم ولی الان به کلی مغزم کار نمیکنه خیلی خسته هستم و فردا هم کلاس دارم باید زود بخوابم

الان که دارم روی شکرگزاری کار میکنم بهتر متوجه شدم که اتفاقا هرموقع خسته ایم نباید بگیم امروز حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم باید بگیم خداراشکر امروز روز خوبیه و خدا بهم فرصت نفس کشیدن داده... 

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

بخل ورزیدن

به نام خدا 

سلام 

امروز داشتم غذا می پختم تو حینی که منتظر بودم آب برنجم جوش بیاد قرآن را باز کردم که نیم حزب بخونم، داشتم سوره نساء را میخوندم تو آیه 37 خدا فرموده بود از کسانی که بخل می ورزند و مردم را به بخل وامی‌دارند، و آنچه را خداوند ازفضل خویش بدانها ارزانی داشته پوشیده می دارند و خداوند فرموده برای این کافران عذابی خوار کننده آماده کرده ایم. یادم افتاد به کسانیکه توی زندگیشون هی میگن نداریم نداریم و آه و ناله و فغان سر می‌دهند. اینها تمام ناشکری و ناسپاسی است و بخاطر این است که این اغگفراد روحیه ی شکرگزاری ندارند و همیشه توی زندگیشون می‌گردن می‌گردن یه نقطه سیاه یا یه لکه ای کثیفیی  چیزی پیدا کنند هی زوم کنند روش و مثل کسیکه مثلا برداشته خونشو برای اومدن مهمانها تمیز و پاکیزه کرده بعد طرف میاد میگه وااای گریز آنتن پشت تلویزیونتون رو خاک گرفته... فکر کنییید، خب بابا اینا همه اشکاله مال نداشتن روحیه ی شکرگزاریه که مثل مگسی میمونه که توی دشت میگرده میگرده تا یه فضله پیدا کنه بشینه روش اما زنبور رو دیدی توی صحراهم میگرده تا یه گل کوچیک پیدا کنه و بشینه روش... 

بیایید قدر شناس باشیم 

در پیج اینستاگرام مفصل هر روز توضیح میدم 

موفق باشید 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

خدایا شکرت

به نام خدا 

سلام 

امروز صبح که از خواب بیدار شدم پسرم امتحان ساختمان داده داشت، پسرم دانشجو است، سریع صبحانشو آماده کردم و خورد و رفت برای امتحانش، خودم و همسرم هم صبحانه خوردیم و رفتیم کمک پدرومادرم که میخواستن به منزل جدیدشون اسباب کشی کنند، البته نه اسباب کشی کامل فقط بخاطر اینکه مادرم میگفت امروز روز خوبیه و میخوام تو یه روز خوب آینه قرآن ببرم و کمی از اسبابهایی که تو کارتونهای کوچک بسته آنها را ببریم، 

رفتیم خونه مامان کم از اسبابها را داخل ماشین بابا و یه مقدارش رو توی ماشین همسرم و مقداری دیگر را داخل ماشین خودم گذاشتیم و به اتفاق به منزل جدیدشون بردیم و تا ظهر آنجا بودیم پدرم قبلا یه خونه ی خیییلی بزرگ داشت، وقتی برادرم تو کارش ورشکست شد بخاطر بدهی های برادرم مجبور شد منزلش را بفروشد ولی خداراشکر با توجه به اینکه با بیماری سختی هم دست و پنجه نرم می‌کرد و در حال مبارزه با بیماری سرطان بود، ولی همچنان دور و بر کارگرها هم تاب می‌خورد و حواسش به کارای ساخت خانه بود، تااینکه خداراشکر کارها به اتمام رسید و اقشار کارگران ازخانه بیرون رفتند و ما امروز به یمن خوشی و سلامتی آینه و قرآن و چند شاخه گندم را همراه با مقداری اسباب به منزلشون بردیم، خلاصه ظهر بود که آمدیم خانه و سریع کارهای ناهار را انجام دادم و غذارا آماده کردم و خوردیم و سریع با دخترم آماده شدیم و رفتیم اصفهان برای خرید کتاب، اشتباهی ایستگاه امام حسین را پیاده شدیم و تا آمادگاه کلی پیاده روی کردیم بین راه یک نمایشگاه کتاب دیدم که کتابهاش پنجاه درصد تخفیف داشت خوشحال شدم وقتی اسم کتاب‌هایی را که میخواستم، پرسیدم خداراشکر داشت یکی از نویسنده هاشو داشت ومن دوتا کتاب خریدم که نصف قیمت درآمد، پیش خودم گفتم نه انگار ایستگاه را اشتباهی پیاده نشدیم خدا اینطوری خواست که مااینجا پیاده بشیم که من این نمایشگاه رو ببینم و حداقل دوتااز کتابام نصف قیمت دربیاد، خدایا شکرت که هستی. چون این نمایشگاه قبل از رسیدن به آمادگاه بوداز طرف میدان امام حسین، خلاصه بعداز خرید کتاب‌های مورد نظر دخترم گفت منم خرید دارم و خلاصه تا اومدیم خریامون کامل بشن ساعت 11 شب رسیدیم خونه حالا از یه طرف خوشحالم بابت خوشحالی دخترم که خریدش مورد پسند وعلاقش بود و ازاینکه کلی ابراز خوشحالی کرد، خوشحالم، کلا با شادی بچه هام شاااد شادم. اما از طرف دیگر امروز نتوانستم وبلاگم را به روز کنم و توش مطلب بذارم و الان تازه دارم مطلب میذارم که روز امروزم بوده. خلاصه اینکه عذر تقصیر نیست بلکه بعضی روزها پیش میاد 

امیدوارم که همیشه دلتون شاد شاد شاد باشد

الهی آمین 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

تصمیم

به نام خدا 

سلام 

امروز تصمیم داشتم با دخترم بریم آمادگاه برای خرید کتاب های مورد نظر همه کارهامو از صبح انجام دادم که بعدازظهر کاری نداشته باشم و راحت و عاری از دغدغه و فارغ از کارهای خانه بتونیم بریم و برگردیم 

ظهر که شد مامانم تماس گرفتند که عصر برو کارگاه خیاطی لباسامو از کارگاه تحویل بگیر و برام بیار بعدم  بیا که  یک قالیچه دارم میخوام از طرف مجتبی همون برادر مرحومم که دو سال پیش به رحمت خدا رفتند، هدیه کنم به مسجد بیا اسمشو درست کن بزن روی قالیچه و منو ببر تا مسجد 

میگفت میخوام حتما تو این شبهای عید هدیه کنم، منم دیگه به مامانم نگفتم که عصر قراره برم اصفهان، گفتم باشه میام. بعد دخترم گفت پس چی شد تصمیمت عوض شد گفتم نه مامان تصمیمم عوض نشد ولی امروز کار عزیز رو انجام میدم فردا میریم اصفهان. که هم کار عزیز عقب نیفته چون اسباب کشی هم دارد هم ناراحت نشود. ما هم ان شاء الله فردا میریم اصفهان برای خرید، گفت باشه و  قبول کرد

دخترم خداراشکر درکش بالاس... خدارا بابت همه چی شکر 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

به نام خدا 

سلام 

چرا آدمهایی از جنس رسوب بیشتر وقتا فکر می‌کنند که حق دارند بدون اجازه حق دیگران را با دیگران تقسیم کنند؟ 

چرا فکر می‌کنند که کارشناسند؟ چرا فکر می‌کنند که همه چی سرشون می‌شود و عالم دهرند؟ چرا فکر می‌کنند که وکیلن؟ چرا فکر می کنند قاضی آن؟ و چرا فکر می‌کنند که بجای خدا می‌توانند تصمیم بگیرند؟ 

پشتشان به چی محکم است؟ اعتمادشون به چیه؟ گفتم به چی؟ نگفتم به کی؟ چون مسلما اگر اعتمادشون بخدا بود بجای خدا تصمیم نمی‌گرفتند. پس اعتمادشون به چیه؟ به نعمتهایی که خدا بهشون داده؟ 

معمولا اینگونه افراد افرادی هستند که همه چیز رو از خود میدونن برای همین فکر می‌کنند که قادرند نان محبت، نان توجه و نان اهمیت خانواده را باجاها و کسان دیگر تقسیم کنند. و حتی برای زندگی دیگران تصمیم اتخاذ کنند ، یعنی عاقبت کار را نمی دانند.... 

  • سهیلا کاظمی
  • ۱
  • ۰

سلامتی پدرم

به نام خدا 

سلام 

چند ماه پیش پدرم عمل جراحی روده انجام دادن بخاطر توده ای که داشتند، واین چند ماهه مشغول شیمی درمانی و کارهای دیگر درمان بودند تا مرحله آخر که هفته گذشته دکترش گفتند مجددا باید کولونوسکوپی و نمونه برداری کنید تا ببینند اگر دیگه همه چیز خوبه و دیگه مشکل رفع شده کیسه ای که بعنوان کار روده به پدرم  نصب کردند، بردارند. خلاصه دست به دعا برداشتیم و از ائمه و شهدا خدا و پیغمبر خواستیم و حاجت طلبیدیم، تا امروز صبح که مامانم تماس گرفتند و گفتند جواب نمونه برداری رو گرفتیم بیا ارسال کن تو واتساپ برای آقای دکتر که جوابشو بهمون بدهند بااینکه فردا هم نوبت دکتر داشتند ولی اینقدر دوست داشتیم که هرچه زودتر خبر خوب شدن بابا را بشنویم دکتر جواب را دیدند و گفتند جوابش خوبه و فقط باید بالن و استنت بزنند کلییی خدارا شکر کردیم و خوشحال شدیم و امروز عصر بر سر مزار شهدا رفتم و آنجا ازشون تشکر کردم و حالا هم میخوام دعای توسل بخونم برای سپاسگزاری از خدا

خدایا ممنونتم خدا خیییلی درحق پدر ومادرم رحم کرد و لطفش را در حق هممون تمام کرد اصلا یک درصد هم نمیتونستم فکر کنم که خدا به بابام کمک نکنه خدا خیییلی بهمون لطف و مرحمت دارد 

بازم خدای بزرگم پاک و من هی تو یک دنیا شکرگزارتیم  

  • سهیلا کاظمی
  • ۰
  • ۰

سنسورهای قلب ما

به نام خدا 

سلام 

دیدید پله های برقی رو تا وقتی کسی مقابلش نایستد حرکت نمی کند یا حرکت فوق‌العاده کندی دارند؟

بخاطر اینکه میزان برق مصرفی کاهش پیدا کند سنسورهایی در ساختمان این پله های برقی نصب کردن که هوشمند است و با هوشمند بودنشان آمدن مسافر را حس می کنند و به موتور دستور میدن که شروع به حرکت کند حالا مکانی که در ساختمان پله برای نصب این سنسورها درنظر گرفتند که خودش یکی از پارامترهای مهمه و انتخاب سنسورها خود  مهمتر از پارامتر قبلی... 

خیلی برام جالب بود تاحالا بهش دقت نکرده بودم اینمورد را، ببینید تا می ایستیم مقابل پله های برقی این سنسورهای هوشمند تشخیص داده و در آن واحد موتور این قابلیت را دارد که پله ی عظیم الجثه را به حرکت درآورد. پیش خودم فکرمیکردم که چه جالب‌ تو روز امروزددیگه همه چی آبدیت شده، دیگه وقتشه که ما انسانها هم مغز و قلبمون رو آبدیت کنیم و سنسورهامونو هوشمند کنیم ماباید  سنسورها رو تو قلبمان نصب کنیم تا قلبمون پمپاژ کند و خون را به تمام سلول‌های مغزی برساند و موتور مغز به جسم دستور بده که حرکت متعالی داشته باشد حالا این سنسورهای قلب ما که همان چشم و گوش برزخی محسوب می شوند باید اینقدر قدرت داشته باشند که هرلحظه وجود امام زمان را حس کنند و این موتور انسان به حرکت دربیاد، که قدرتش را می‌تواند ازطریق شکرگزاری بدست آورد

چون آیه داریم که خداوند در آیه 7 سوره ابراهیم می‌فرماید : لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید  اگر واقعا سپاسگزاری کنید نعمت شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید قطعا عذاب من سخت خواهد بود که در اینجا منظور از نعمت فقط نعمت نیست برید تو تفاسیر ببینید خداوند گفته درازای هرشکرگزاری من نعمت و قدرت و حتی درکتون را زیاد میکنم 

پس هر قدر که شکرگزاری کنیم میزان قدرت سنسورهای قلبمون بیشتر میشه و هر لحظه وجود امام زمان را حس کنیم و ازبین گزینه ها کارهای شایسته راانتخاب کنیم 

یا حق 

  • سهیلا کاظمی