به نام خدا
سلام
چند وقت پیش همسرم رفته بود باغمون، آخه یه باغچه کوچیک داریم، وقتی اومد خونه، داشت با عصبانیت تعریف میکرد که دو سه مرتبس که میرم تو باغ می بینم تمام چراغهای رنگی دور باغچه روشنه من خاموش میکنم بعد دوباره فرداش که میرم تو باغ دوباره می بینم که روشنه، من یه لحظه تعجب کردم گفتم وای خدا به خیر کنه نکنه دزد باشه، هسرم گفتند نه، آخه دزد میاد فقط چراغها رو روشن میکنه و میره؟ خودم خندم گرفته بود، گفتم چمیدونم خب شاید نشونه باشه یا یه علامتی چیزی، گفت نه صحبت کردیم که نگهبان هم بذاریم اما این چراغ ها کار بچه های برادر زادمه آخه برادرزاده همسرم دیوار به دیوار باغ ما باغ دارند همسرم میگفت من فک کنم با بچه هاش میان اینطرف و چراغ ها را روشن میکنن و بعدم یادشون میره که خاموش کنند، چند بار این اتفاق افتاد و همسرم از کارشون عصبانی شده بود، گفت زنگش میزنم و بهش میگم چرا حواسش به بچه هاش نیست، خلاصه منم دیگه هیچ نگفتم تااینکه یک روز اومد و گفت راستی بهت گفتم روشن کردن چراغ ها کار چی بود؟ گفتم کار چی بود یا کار کی بود؟ گفت کار گربه بوده، از تعجب چشماهم گرد شده بود و دهانم باز گفتم گربه؟ گفت بله، تو باغ داشتم آبیاری میکردم و کارا را انجام میدادم یه دفه گربه اومد تو باغ و یه کم تاب خورد و بعدم از دیوار اومد بره بالا پرید روی کلید برق و چراغها روشن شدن، من اونروزتاحالا فکر میکردم بچه های برادرزاده میان و شیطونی میکنند، گفتم خوبه زنگ بهشون نزدی ولی چه قضاوتی کردی خدا خودش ببخشه
واقعا می بینید وقتی میگن تا از چیزی مطمئن نشدی و چیزی را باچشم خودت ندیدی قضاوت نکن و در موردش هیچ صحبتی نکن. برای اینه که درمورد دیگران قضاوت نکرده باشی... خدا رحم کنه بهمون اگه جایی ندانسته حرفی زدیم که صحت نداشته... الهی آمین
- ۹۹/۰۶/۱۵