به نام خدا
سلام
یک بنده خدایی که از دوستان هستند یک باغ انار دارند که به قول خودشون باغ نیست، باغچس، راستم میگن بنده خدا چون تو اون باغ کوچیک یه مساحت کوچیکش رو درخت انار کاشتند چند سال اول انار خوبی بهشون میداد بعد دوسه سالی انارشون یه آفتی میزد که از داخل خراب میشدن و فقط یه مقداری از اون انارها سالم میموند که همون راهم بین دوستان و ازجمله ما تقسیم میکرد، خانمش میگفت همینکه تقسیم میکنیم و تنها نمیخوریمشون باغمون برکت پیدا میکنه الحق انار خوب و آبدار و شیرینی هم بود، امروز بعداز مدتها دعوت کردن و رفتیم تو باغشون به محض اینکه وارد باغشون شدم، منظره ی عجیب و دلخراشی به چشمم خورد، هرسال تو این فصل که میرفتیم باغشون بین درخت انارها را ردیف به ردیف شوهرش کرت درست کرده بود و آب را میذاشت پای درختها هم خیلی تمیز آب میخوردن درختها، هم منظره و چشم انداز خیلی زیبایی داشت، ازاین گذشته انارها تواین فصل سال هم درشت بنظر میپرسیدن هم رو به قرمزی رفته بودن، درواقع رشد انارها بوضوح مشخص بود و حتی رسیدگی که بهشون شده بود هم هویدا بود خلاصه من که خیییلی خوشم میومد و لذت میبردم، اما امروز که رفتیم بین تمام درختان انار علف هرز روییده بود و علفها را اینقدر از زمین جدا نکرده بودن که ریشه هاش همه جا تابیده بود و هم زیاد شده بودن هم زور و قوه ی درختان انار را گرفته بود و درختان انار رشدی نکرده بودن، انارها هنوز کوچک بودن و رنگ پوست انارها سبز بود، خیییلی دلم سوخت، گفتم آخییی چرا انارها به این روز افتادن؟ دوستم آهی کشید و هیچ نگفت اما همسر دوستم گفت باغ رسیدگی میخواد، دوستم گفت خب بهش رسیدگی میکردی، همسرش گفت نه خانوم رسیدگی یعنی اینکه باید خرجش کنی شما نمیذاری من تو باغ پول خرج کنم، دوستم خیلی خودداری کرد معلوم بود که میخواست جلوی همسر من که دوست شوهرش بود حرفی نزنه و نهایتا سکوت کرد. ولی بعد جداگانه برام تعریف کرد که اصلا اینطور نیست اینکه شوهرم میگه من مخالف خرج کردن توی باغم اینو درست میگه ولی من نگفتم خرج درختهایی که زندن و دارن بهمون ثمره میدن، نکن، گفت میخوام اونطرف باغ که درخت بید و اکالیپتوس درآمده همه را خراب کنم و جاش استخر بزنم منم گفتم استخر بدردمون نمیخوره بجاش همه جاشو چمن کاری کنیم و یه آلاچیق بزنیم و میز و صندلی بذاریم و یه آبنما هم درست کنیم صفاش خیییلی بهتره، اما گوش نکرده. حالا هم که درخت انارها را بهش رسیدگی نکرده که مثلا جواب داشته باشه بگه باغ خرج داره، البته خانمش میگفت یه دلیلش رسیدگی نکردنه ولی دلیل عمدش رو یه چیز دیگه میدونست دوستم خیلی به این موارد اعتقاد داره و اینجور موارد را رعایت میکنه، میگفت بابام هم باغ انار دارند پارسال انار باغ ما بهتراز انار باغ بابام اینا شد بعد میگفت هی شوهرم دسترنج خودش رو به رخشون میکشید که ببین آدم یا یه کاری رو نمیکنه یااگه کرد درست انجام میده، شما نه رسیدگی غذایی و کودی که به درختها میدید درسته نه طریقه آب دادنتون به درختان انار، درخت انار آب شناور میخواد نه قطره ای که شما برداشتی قطره ایش کردی و هی ایراد میگرفت و میگفت ببین فلانی انار باغ منو، بعد میگفت پارسال همسرم به خودش مغرور شد و فکر کرد که خودش این انار را بعمل آورده، خدا امسال خواست نشونش بده که منتا پارسال میخواستم که باغت به ثمر بنشینه، اما امسال دیگه خدا نخواست برامون و اراده نکرد که درختان انارمون پرثمر باشه، ولی بازم شوهرم این چیزا رو قبول نداره... خلاصه که دوستم فوق العاده ناراحت بود و من کمی دلداریش دادم ولی بهش حق هم دادم چون حرفاش درست بود اینکه وقتی ما یه کاری رو انجام میدیم اگه خواست و اراده ی خدا بر کار ما محقق بشه کار ما به نتیجه میرسه وگرنه اگه خواست و اراده ی خدا نباشه هیچ کار ما به نتیجه نخواهد رسید و نباید درهرکاری به زور و قوه ی خود یا دانش خود متکی بشیم چون همهی این انرژی و دانش را هم خدا به ما داده پس بازهم خدا درآن دخیل است و اگر فقط همه چیز را بجای اینکه از آن خدا بدونیم از آن خود دانستیم دچار شرک میشویم و اونوقت بیچاره میشم چون بجای قدردانی از خدا ناسپاسی و کفران کردیم و اگر افتادیم تو مسیر کفران هم عذاب بهمون نازل میشه و هم از لحاظ درونی ساقط میشیم یعنی عدم سپاسگزاری از خداوند ما را از عالم انسانیت خارج کرده و به عالم بهیمیت یا عالم حیوانی می کشونه... ان شاء الله خدا هیچکدوممون را رها نکنه و به حال خودمون وانگذارد. و خداراشکر که خدا شکر کردن از نعمتهاش رو بهمون یاد داده...
الهی شکر
- ۹۹/۰۵/۳۰