به نام خدا
سلام
داشتم کارای خونه را انجام می دادم که یه گزارش تلویزیونی از یک دختر معلول توجهم را به خودش جلب کرد، جثه ی این دختر بسیار کوچک بود یعنی به اندازه ی یه بچه ی دوساله رشد کرده بود و دستها و پاهای بسیار کوتاهی داشت ولی ازنظر ذهنی خوب رشد کرده بود و ایشون را بعنوان یک بانوی موفقی که کارگاه بافتنی تشکیل داده بود و هم آموزش بافتنی می داد و هم برای چند نفراز خانمهای کارگر ایجاد شغل و درآمد کرده بود معرفی و مصاحبه می کردند، ایشون میگفت من چند سال پیش آرزوم بود که یک کارگاه بافتنی داشته باشم و هرچی بلدم را به خانمها یاد بدم و خدا کمکم کرد و تونستم با تلاش و پشتکار و با توکل بخدا این کارگاه را برپا کنم و همیشه تو زندگیم خدارا به یاد داشتم و هیچوقت ذکر خدارا فراموش نکردم همیشه هم خدا پشتم بوده و حمایتم کرده، خانمهایی هم که در کارگاه این خانم معلول موفق کار میکردن می گفتند که ایشون نه تنها در کار بافتنی به ماخیلی کمک کرده و حتی برامون درآمد زایی داشته بلکه ایشون خیلی درسهای زندگی به ما دادن که واقعا تو زندگیهامون تأثیرگذار بوده و من خدارا شکر میکنم که این خانم موفق را سر راه ما قرار داد تا بتونیم از ایشون درس زندگی بیاموزیم و برای زندگیهامون مؤثر واقع بشیم. خدارا شکر.
- ۹۹/۰۵/۰۱